پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

شبِ یلدا


شبِ یلدا بلند وعمرکوتاه

چه خوب است ،شاد با یاران همراه

اَنار و هندوانه ، شد بهانه

که خالی باشی از غم ، چون پرِکاه

داریوش کاویانی«آسمان»

وقت است به زلف یار...


وقت است به زلف یار چنگی بزینم

یادش که به دل رسید زنگی بزنیم

یلدای بلند تیرگی هایم را

باعشقِ حضور او،به سنگی بزنیم

داریوش کاویانی«آسمان»

برکوه ،غرورِکوهکن را...


برکوه ،غرورِکوهکن رادیدم

برصخره ،خروشِ تیشه زن را دیدم

پیروزى عشقِ پاک برپیکرِ سنگ

درذهن ،نبردِ تن به تن رادیدم

داریوش کاویانی«آسمان»

ماهی من !


ماهی من !چند همرازی به تُنگ؟

خسته و بی حال ،می سازی به تُنگ

دیدی ازتُنگم اگر بیرون شبی

بر نداری باز اندازی به تُنگ

جعفر درویشیان « غروب »

دل غافل ازاو...

 


دل غافل ازو ،پیاله نوشی می کرد

در محضر دیوها سروشی می کرد

می دید مراخط خطی از بارگناه

با این همه باز پرده پوشی می کرد!

جعفر درویشیان « غروب »