پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

ازضرب تازیانه...


‏ازضربِ تازیانه،تنم خط خطی شدست

مثلِ پلنگ ها،بدنم خط خطی  شدست

نقشِ چقدرمیله که ازدوره ی قفس

برتاروپودِپیرهنم خط خطی شدست

له مانده ام به زیرقطاری که زندگی ست

اززخم دنده ها کفنم خط خطی شدست

گشتم بروی صفحه ی جغرافیا ـ زیادـ

دیدم که نقشه ی وطنم خط خطی شدست

چون خانه ای که جن زده،متروک مانده ام

دیوارها ز تارِتن ام خط خطی شدست

بایدچگونه بازکنم بال بسته را؟

وقتی که مشقِ پرزدنم خط خطی شدست

جای دومرغِ عشق،که پروازکرده اند

برشاخه های نسترنم خط خطی شدست

دردفترِزمانه به دستِ سیاه باد

یک سطردرمیان،سخنم خط خطی شدست

هرگزنشدترانه بخوانم به شوقِ گل

شعری که بود در دهنم خط خطی شدست

آری، شکوه خاطره ی گل شدن «غروب»!

 درذهن کودک چمنم  خط خطی شدست

جعفر درویشیان « غروب »

برباد شده...


‏برباد شده،نرفته امّاازیاد

چون خاطره های بیستون از فرهاد

من تاب ندارم آنقدرگریه نکن! 

ازگریه ی تو ، به گریه خواهم افتاد

جعفر درویشیان « غروب »

‏ به احترام استادشهرام ناظری؛

 

  

مطرب،به زبانِ سازخوانده است مرا

 زاهد، به سرِنمازخوانده است مرا

بگذارازین دو بگذرم وقتی که

معشوقه ی من به نازخوانده است مرا

جعفر درویشیان « غروب »