پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

اوگفت: ...


اوگفت: بیا دواى دَردِتو، مَنم

آسوده شوى، بیابه بالین وتنم!

این لطف وسخا گرفته ام از برِدوست

من اخترِ هشتُمم ،توبشنو سخنم

داریوش کاویانی«آسمان»

از شرق...


ازشرق رسیده نورِ خورشید، به ما

دریاى کرم،شُکوه واُمید، به ما

صدشکر خدا که  در دل ظلمت شب

اَنوار خوشِ رضا«ع»بتابید، به ما

داریوش کاویانی«آسمان»

هروقت...


هروقت زِ هردرى به غم رانده شدم

برخانِ کرم ،رضا«ع»ى دین خوانده شدم

تادست کشیدبرسرم ازسرمهر

بر مشگل خود فائق وفرمانده شدم

داریوش کاویانی«آسمان»

امام غریب


دختری  شمع میکندروشن

مادری می بردبه گریه نماز

می زنم چنگ برضریح پاک

سینه زنها به سینه می کوبند:

نوحه ی عارفانه ای  دلگیر

یاامام غریب دستم گیر !

جعفر درویشیان « غروب »

باسبزه و...


باسبزه وگل حدیث تو گفتنى است

حرفى زجمال تودُرى سُفتنى است

دورى زتوصبرِعاشقى مى طلبد

باآمدنت غبارِغم رفتنى است

داریوش کاویانی«آسمان»