-
آتشی افتاده...
شنبه 23 مرداد 1395 22:08
آتشی افتاده درآلونکم غم نشسته درگلوی سوتکم دست تا بردم به سوی آسمان بادبادک داد دست کودکم خرج کردم آنچه را اندوختم شد شکسته آخرسر قُلکم آرزویش مانده درقاب دلم عشق آموز است قلب توتکم *** نبض من با یاد او درجنبش است بی نهایت می شود با عینکم هرچه جستم ، بیشترراغب شدم دل پُر از او شد به « حرصِ»اردکم قایقم پوسیده شد در...
-
لب گشودی که...
شنبه 23 مرداد 1395 22:08
لب گشودی که عشق،جابخورد باغ پسته، کمی هوابخورد ماه وسرو وگُلت نمی گویم نکندبربه آن قبابخورد ماه،پیش توخواست جلوه کند به زمین کاش بی هوابخورد پیرهن ازحریرسبزنپوش ! - که بُزَم حسرت تورابخورد پل شوی،می شوند رد ازتو حیف قالیچه نیست پابخورد؟ معدنی ازطلاشده شعرم تابه تو برقی ازطلابخورد شربتی ازلبت تعارف کن ! دردمند آمده...
-
بی تو...
یکشنبه 17 مرداد 1395 10:02
بی تو چگونه می شود طی کرد دوران را ؟ با آتشی که سخت تر کرده ست درمان را شاید بیایی و نباشم زنده تاآندم نشکسته ام هرگزبدانی کاش پیمان را لطفی که من ازبستراندوه برخیزم عشق تو درمان می کند هر درد پنهان را از کوه می گیرم نشانت را به آرامی باصبر می بندم ره تاریک زندان را تنها...!بدون تو، نفس در سینه می گیرد هرسخت با تو می...
-
پلکی بزن...
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:46
پلکی بزن ! شامم غم فرداشدن دارد رودم به سر، اندیشه ی دریاشدن دارد این هیئت عریان که سیب سرخ در دستش انگار باخود شبهه ی حواشدن دارد آیینه بانو ! سینه ی خودرابپوشی کاش ! طوطی من،آوازه در گویاشدن دارد انگورپامال مرا فرصت بده قدری ! همرنگ چشمت ،چله ی گیراشدن دارد ای شمس چشمانت ،شبم را روشنایی بخش ! - جان ودل من،عشق...
-
بید های طاقتم...
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:46
بیدهای طاقتم درباد،لرزان ترشده اززمستان هم، زمستانم زمستان ترشده تور می اندازم اما ازتهی پرمی شود ماهی سرخابیم ازمن گریزان ترشده رانده ای اززیرچتر گیسوان خودمرا عاشق سرگشته ات در زیرباران , ترشده ! می توانی با نگاه ساده ای سحرم کنی قله ام را فتح کردن خیلی آسان ترشده نیستی، دنیاشده برمردم چشمم سیاه بی تواین زندان...
-
باراحتی آب
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:45
باراحتی آب،سخن میگویی ازغیبت مهتاب سخن میگویی اینجا به چراغ،اعتنایی نکنند بیهوده زشبتاب سخن میگویی جعفردرویشیان«غروب»
-
گفتند؛...
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:44
گفتند؛باید ازتو دیگردست بردارم! غافل که مردن را به پایت دوست تردارم شیرین من! فرهادخواهم شدکه باتیشه کوهی که بین ماست را ازریشه بردارم امشب،کنارخودبرایم جانگهداری! زیبای خفته! باتوحرفی مختصر دارم در سن من،خاکستری را می پسندد عشق آغوش واکن،قصدبازی باشرر دارم من هدهدم،حکمم همین عشق است ودیگرهیچ درمنطق الطیر شماعمری ست،...
-
بهارآمد
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:42
بهارآمد،بهارآیین من کو؟ گل من،خوشه ی نسرین من کو؟ دلم مانده است سردربرف،چون کبک بگوآه ای خدا،شاهین من کو؟ چقدرازسنگها گیرم سراغش؟ نمی داندکسی شیرین من کو؟ رسدبراستخوانم کارد بی او الهی مایه ی تسکین من کو؟ ندیدی یارمن رفت وغم آمد؟ بجز این گرگ بربالین من کو؟ نمانده جااگردرقصه ها،پس -سمندوخنجرچوبین من کو؟ بیاتاازقفس...
-
چشم وچراغ شهرمن!
یکشنبه 17 مرداد 1395 09:41
به مناسبت بزرگداشت علی اشرف نوبتی استادپرتوکرمانشاهی. بتاریخ 27 اردیبهشت 95 چشم وچراغ شهرمن!بیدارپرتو برتو،درود ازشاعران بسیار،پرتو! تو،ازسراب و کوچه باغ اش می سرایی نازم به طبع ات،طوطی گلزار ،پرتو! تو،آن عقاب آسمان گردی،که هرگز طبع ات ندارد عادت مردار،پرتو! آهوی مضمون می دود صحرابه صحرا دنبال شیربیشه ات ،انگار،پرتو!...
-
غبار
شنبه 5 تیر 1395 13:18
هرسو که نظر کنی غبار آلود است جنگ است و سیاهی هوا، از دوداست سخت است نفس کشیدن اینجا ، زیرا ـ دشمن به کمین وعمرما محدود است داریوش کاویانی«آسمان»
-
سرباز
شنبه 5 تیر 1395 13:18
آنانکه دراین حادثه سر باخته اند تیرِ دگری سوی دل انداخته اند از لاله رُخان اگرچه سرخ است این خاک دَینی ست که عاشقانه پرداخته اند داریوش کاویانی«آسمان»
-
بوی خوب بهار ...
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:22
بوی خوب بهار نارنجی ! خویش رابابهارمی سنجی؟ مار؟هرگز ،جواهری هستی ـ که شکوه و تلالؤِ گنجی اوج هستی، بلند ترین نقطه هدف سخت من ! چه بغرنجی؟ کاش دستم رسدبه گیسویت نرسد باتودر شبم رنجی صابرانه درانتظار تم آه ... درشب وروزِ سختِ شطرنجی دلِ صحرا ویا ته دریا توسرابم،تو روحِ اسفنجی بی توآری ، همیشه تنهایم چون غروبم،غروبِ...
-
دردام
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:18
در دام آن بادام چشم ،امروز من افتاده ام چون مرغ مینادرقفس،بازاز سخن افتاده ام با بغض خفته درگلو،دارم امید گفتگو چون بلبلی وحشت زده،لیک از دهن افتاده ام تصویرآوای خوشش ،درذهن من افتاده است دراین کویر بی کسی،یاد چمن افتاده ام یوسف به چاه و عالمی،دیدار اورا مرهمی یعقوب گون درحسرتش ؛ بی پیرهن افتاده ام ای باد خوش بوی...
-
تامستم...
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:13
تا مستم واز مئی توجان می گیرم بس فرصتِ خوب،از زمان می گیرم هرغم که سراغ دل من می آید مُزدِیست که من ازین وآن می گیرم داریوش کاویانی«آسمان»
-
برشاخه گل ...
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:12
برشاخه گل و شکوفه آورده پدید بالشکر سبزه کودتا کردو رسید ـ سلطان بهار، خیمه برصحرازد درسیطره اش ،طلوع میکرد امید داریوش کاویانی«آسمان»
-
درآینه...
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:10
در آینه که وجود خود را دیدم از هیبت اژدها به خود لرزیدم می بودم اگر که از منیت خالی درپوست خود دَمی نمی گُنجیدم داریوش کاویانی«آسمان»
-
یکتایی
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 00:00
قطره بالیده به دریا،که تویی ماه آیدبه تماشاکه تویی می روم،چونکه به خودمی آیم می رسم باز همانجاکه تویی جستجوکردن من،بیهودست اینچنین روشن و پیدا که تویی به سرِزلفِ توسوگند،مرا ذره ای غم نبود تا که تویی دلکِ عاشقِ من،دور از تو لحظه ای نیست شکیبا که تویی بی دهن،آنکه سخن می گوید یاخیال است وگمان یاکه تویی معجزت؛ دفترِباغ...
-
غزل یگانگی
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:57
گاهی درخت،پله شود تاخدا مرا گاهی شکسته کشتی بی ناخدا مرا گاهی درخت ،هیمه شودتابسوزدم غافل که حافظ است همانجا خدامرا گاهی بدل به چوبه ی داری شود درخت تنهانمی گذارد اما خدامرا دیگرهراس نیست مراازمترسکان وقتی که هست چشم دلی باخدامرا بی معجزعصا،زده ام دل به رودنیل موسی! نجات داده زدریا خدامرا گاهی که تیره چوب برآردشکوفه...
-
چون لاله ی روییده...
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:51
چون لاله ی روییده به بامم پیدا ازدور به دیده هاست جامم پیدا دیروزکه آهسته ورق می زد،بود دردفترباد،ثبت نامم پیدا جعفردرویشیان«غروب»
-
باغ سراب
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:48
بوی سیب گلاب می آید بادباغ سراب می آید آب گل خورده است گیلاس ات یاگلی روی آب می آید؟ چشم هایت به دعوتم امشب بادوساغر شراب می آید شاه توت درشت لب هایت پای میزحساب می آید شانه ات رامپوش باگیسو ! به تواین آفتاب ، می آید بادبادک هوانکن دیگر ! به دلم پیچ وتاب می آید بره ی کوچکم ! نمی ترسی؟ آه ... داردعقاب می آید توکه...
-
آتشفشان شو!
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:46
افتاده ام دیریست درخاک دیاری که کرده است آنرا دوره،سیم خارداری که برگرده اش ازجورحکام زمان، شلاق چون اسب داردمی کَندجان،زیر باری که ازحمله ی سگ های ولگردی که میدانی این گربه،آخرمی شودموش نزاری که جزبوته ی لعنت نمی روید اگرروید هی ابرتیره ! بیخودی اینجانباری که بیهوده میجویی رهایی را،رهایی کو؟ خودرا بیاویزی مگر...
-
زیرباران...
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 23:36
زیرباران ، باقراری سوخته خیسم مکن ! منتظربرهردو راهی مثل تندیسم مکن ! چوب خطم پرشده،دفترحسابم راببند ! من الفبای غمم ،بیهوده تدریسم مکن ! خلوتم احساس آرامش نمی بیند به خود بگذرازاین خانه ی ارواح ، تأسیسم مکن ! چشم پوشی کردم ازباغِ بهشت وسیب آن بازحوا ! روبروباحکم ابلیسم مکن ! هدهد ازحالم برای تو،خبرآورده است برسلیمان...
-
شعر«هفت سین»
شنبه 29 اسفند 1394 12:29
به استادگرانقدرآقای حسین آهی شاعر،پژوهشگروروزنامه نگار «...افتاده است» چون مزاربی کسان،شعرم غریب افتاده است ازدرختم زیرپا،بسیارسیب افتاده است هرچه می گویم به شعرآخرم نزدیک نیست فاصله یک کوه ازمن تاحبیب افتاده است اشتیاقم آمده ازبسکه دنبالت بکوب درشمارماندگان، اسبی نجیب افتاده است آنقدرخواندم برایت تاگل سرخت شکفت حیف...
-
...می گذرد
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:40
هر خوب وبدی که با زمان می گذرد برگیست که بر آب روان می گذرد بر دست کسی نوشته دیدم ،خالی دلگیرمباش ! که این جهان می گذرد داریوش کاویانی«آسمان»
-
پنجره...
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:33
پنجره ام،پنجره ام،باز شده به سوی تو عاشق دلشکسته ام،قسم به تاب موی تو هُرم شکوه عشق تو ، آب کند یخ مرا درطلبم که رخنه ای،باز کند به جوی تو بی تو تباه می شوم ، ازتوجداشوم اگر - هرنفسی می بَردَم،به گوش ! ،تابه کوی تو زمزمه ی تری بگو ! ،از سرِدلبری بگو ! چه کرده ای؟که هرگُلی گرفته است بوی تو خام وخمار وخسته ام ، بر ره تو...
-
ازعشق بگو
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:32
ازعشق بگو ! ، بگو چه میدانی تو؟ از صفحه ی چهره ام چه میخوانی تو؟ سطر ی که دراین صفحه نگارش کردی با اشک نوشته ای؛ نمی مانی تو !!... داریوش کاویانی«آسمان»
-
گویش کرمانشاهی
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:18
زنگولیه گیرَمه بستم به مُوجَم،تا تو بیای نه کُ نه قالِمان هشتی،دیه مَنه نموخای ! ؟ وای سادم تا تو بیای،باهم بریمان سرِکو فکرمانه بپرانیم جورِ دودانه په پو بی تو سخته گُلکم چوله چنی دنیابرام کَی میشه بینَمت وکمی اَتنهایی دِرام یه ی روزی نامه نوشتم ؛که تونه خیلی موخام پاره کردی نامه وُ گیرَه نشاندی به چشام اَ وختی قَری...
-
طرح
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:11
برچینه ،صعودمی کند قوقولی قو آغازسرودمی کند؛قوقولی قو دوچشم بهم نهاده می کوبدبال اظهاروجودمی کند؛قوقولی قو جعفر درویشیان « غروب »
-
پروانه ای سپید
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:09
پروانه ای سپید دوررزی سپید شعرسپیدم آه دارد به تور وزن میفتد . جعفر درویشیان « غروب »
-
بعدبرو!
چهارشنبه 14 بهمن 1394 21:05
صبرکن ،ابربه پایان برسد،بعدبرو ! پای خورشید به ایوان برسد،بعدبرو یاس،خشکیده . هواسرد . قناری غمگین ! صبرکن دخترباران برسد،بعدبرو ! کوچ کرده است پرستو،بنشین شاخه ی گل ! وقت بدرودزمستان برسد،بعدبرو ! باش تاچشمه شودمرهم زخم تن خاک ! گل به امضای گلستان برسد،بعدبرو ! باش تابازکندلب به سخن غنچه ی خواب ! میوه بالای درختان...