پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

غدیر


درمُلکِ غَدیر حکمِ شاهی زده اند

برقلبِ مُنافقان ،سیاهی زده اند

دروازه ی علمِ حق چراغانی شد

برفَرقِ علی«ع»تاجِ الهی زده اند

داریوش کاویانی«آسمان»

لاله ی واژگون


چون لاله ی واژگون ، غمم ،پنهان است

باشبنمِ صبح ، چهره ام ،گریان است

این گونه ی سُرخی که خوشایندِ شماست

دردیست برای من ،که بی دَرمان است

داریوش کاویانی«آسمان»

پائیز رسید و...


پائیز رسید و باغ را رنگین کرد

آئینه ی صافِ چشمه را پُرچین کرد

از دامنه رَم داد  بزِ کوهی را

برقُله ، عقابِ خسته را غمگین کرد

جعفر درویشیان « غروب »

خنده


خوبست همیشه خنده با هم بکنیم

از سُخره ی دیگران بیا کم بکنیم

دنیا که دو روزِآمدورفتن ماست

حیف است که سینه را پُر از غم بکنیم

داریوش کاویانی«آسمان»

حدیثِ عشق


حدیثِ عشق پایانى ندارد

مریضِ عشق درمانى ندارد

اگر دستت رسدبر دستِ محبوب

دگرآن عشق بنیانى ندارد

***

تراعشقِ مجازی،امتحان است

به سر سودای آن پُر از زیان است

اگرازعاشقی صد بار مُردی

بدان عشقِ حقیقی هم همان است

***

یکى معشوقه زیبا رُخم هست

که عالم ازوجودش می شود مست

نشانِ او به هر عاشق که دادم

بگفت معشوقه ی ماهم چنین است

***

نگار من مرا اندیشه داده

بلورینِ تنش راشیشه داده

کلامش رنگ نابِ مهربانى

به کوهِ دل به دستم تیشه داده

***

نگار من حبیبش نازنین بود

که آن رانام خَتم اَلمُرسَلین بود

چو پیکى مى گرفت ازدستِ محبوب

به من میدادودرکارش امین بود

***

بمن میگفت وصف آن نگارین

که گیسو از سما داده به پایین

ترا گرحاجتى برآن نگاراست

ببند آنرا به پاى مرغِ آمین

***

بجزاین عشق گرعشقى مراهست

منم پست ومنم پست ومنم پست

نگارى راکه باشد این همه حسن

چه امیدى به دیگر دلبران هست

***

امیدم مى شود سرشار ازتو

کلامم مى شود بسیار ازتو

اگرچون شمع ازداغت بسوزم

خوشم که مى شوم بیمارازتو

***

 

به دشت وکوه وصحرا بامنى تو

درآغوش منى روح و تنى تو

وجودم گشته لبریز ازوجودت

بهارى ، باغ سبزى ، گلشنى تو!

 

داریوش کاویانی«آسمان»