پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

پلکی بزن...


‏پلکی بزن! شامم غم فرداشدن دارد

رودم به سر، اندیشه ی دریاشدن دارد

 

این هیئت عریان که سیب سرخ در دستش

انگار باخود شبهه ی حواشدن دارد

 

آیینه بانو! سینه ی  خودرابپوشی کاش!

طوطی من،آوازه در گویاشدن دارد

 

انگورپامال مرا فرصت بده قدری !

همرنگ چشمت ،چله ی گیراشدن دارد

 

ای شمس چشمانت ،شبم را روشنایی بخش!

-جان ودل من،عشق مولاناشدن دارد

 

در دست من بگذار دست عاشق خودرا !

بی دست تو،دستم تب تنهاشدن دارد

 

ازهرم لب هایم نکن پنهان که میدانم

شهدلبت ،خاصیت حلواشدن دارد

 

ازنیل چشمت بی عصا ردمی شود روزی

آری«غروب»انگیزه ی موسی شدن دارد

 

 

جعفردرویشیان«غروب»

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد