پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

شدباورم...


  ‏شدباورم مثلِ من ازخانه به دوشانی

درحسرتِ دریاشدن ،رودی خروشانی

لازم نکرده سفره ی دل واکنم پیش ات

دردِ مرا این روزها ناگفته میدانی

جشنِ پرستوهای چشمانم برای تست

دارم امید ازباغِ خود،روبرنگردانی

زورق نشینم زدبه دریایت دلِ خودرا

غافل که یک آرامشِ ماقبلِ توفانی

دریک هزاروسیصدپنجاه ویک بود آی...

عاشق شدم ،مجنونِ تو،لیلای ایرانی!

عاشق شدم،عاشق شدم،عاشق شدم عاشق

عاشق شدم این را خودت هم خوب میدانی

تاحال که سالِ هزاروسیصد وچنداست ؟

هستم دوباره عاشق ات،ـ هرچند پنهانی ـ

داردمرا سلولِ عشق ات تا ابد درخود

زندانی پیرت منم ،سلولِ زندانی

آتش بزن یک شب ،پتوهارا درین محبس!

آتش پرستِ عشق را باید بسوزانی

جعفر درویشیان « غروب »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد