پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

ترسا


ناقوس قلب ات، تاکمی آرام تر زد

یکشنبه هایم ازکلیسای تو،سرزد

تاجویبارمن به دریای توپیوست

نبض گلایه واره هایم مختصرزد

گنجشک لب های توام،قانع به توتی

آبادباغ تو،که طعنه برشکرزد

جا وا نکرده زیرچترگیسوانت

باران  گرفت  وشاعرت رادرشرر زد

می خواستم درلاک خود،تنها بمانم

دیدم خیالت آمدوآهسته در زد

اسفندخال ات را به آتش می کنم هی

چشم ستاره ،ماه رویت رانظرزد

ای دخترترسا! توراخواهم اگرچه

بنیان ایمانم به خود ازترس لرزد

یک بوسه برطرح صلیب ات ـ روی سینه ـ

من شیخ صنعان نیستم اما می ارزد

جعفر درویشیان « غروب »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد