پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

نگاه کردم ودیدم...


نگاه کردم ودیدم که مستِ پروازند

دوچشم تو ،مگراهلِ شرابِ شیرازند؟

برایم آه.. چه فالی کشیده چشمانت ؟

ـ دومرغ عشق که دایم بهم همآوازندـ

برای نازخریدن،خوشاکه مژه شوم

به چشم های تووقتی که برسرِنازند

نه،مفت بازترازچشم من نخواهی دید

که زود آیندو دلم رابه مفت می بازند

اداونازتو کشته مرا،ولی خوبست

به حالِ عاشقِ خودهم کمی بپردازند

چقدربوسه،چقدرعشق درتوپنهانست؟

دل ودهانِ توانگار مخزن رازند

تویی تومقصدومقصودمن،  اگردر راه

خیال وخاطره ام عاشقانه می تازند

تگرگِ عصرکجاوشکوفه ی شعرم؟

مُسَلّم است که این دو بهم نمی سازند؟

نشسته ام  لبِ دریای بیکسی خاموش

که ابرها غمِ خودرا به گریه بنوازند

چراغدارِشبِ دشت باش وصبح به کوچ!

پیام بادوشقایق درعین ایجازند

جعفر درویشیان «غروب»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد