کو شانه های آشنایت؟ ـ آن تکیه گاهِ گریه کردن ـ
شبنم زُدای گونه ام بود،گیسو به گاهِ گریه کردن
خود را اگرازمن بگیری ،یک هیچ ـ یابهتربگویم ـ
تنبورِخاموشم که مانده درخانقاهِ گریه کردن
باچشمهای بیقرارش،خیسِ وداعی تاهمیشه
می گفت می میرم برایت ،پشتِ نگاهِ گریه کردن
تاچشمه سارِمهربانی،دشتِ تسلی ،باغِ آغوش
سرمی نهم ازجاده ی بغض ،سوی سه راهِ گریه کردن
هرشام،شامِ دشنه خوردن،هرروز،روزِجانسپردن
هرهفته ی من ،هفته ی بغض،هرماه،ماهِ گریه کردن
دراین جهانِ بی تسلی،من زخمهایم گفتنی نیست
دایم سری شوریده دارم ،خم روی چاهِ گریه کردن
جعفر درویشیان «غروب»