پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

کو شانه های آشنایت؟…


کو شانه های آشنایت؟ ـ آن تکیه گاهِ گریه کردن ـ

شبنم زُدای گونه ام بود،گیسو به گاهِ گریه کردن

خود را اگرازمن بگیری ،یک هیچ ـ یابهتربگویم ـ

تنبورِخاموشم که مانده درخانقاهِ گریه کردن

باچشمهای بیقرارش،خیسِ وداعی تاهمیشه

می گفت می میرم برایت ،پشتِ نگاهِ گریه کردن

تاچشمه سارِمهربانی،دشتِ تسلی ،باغِ آغوش

سرمی نهم ازجاده ی بغض ،سوی سه راهِ گریه کردن

هرشام،شامِ دشنه خوردن،هرروز،روزِجانسپردن

هرهفته ی من ،هفته ی بغض،هرماه،ماهِ گریه کردن

دراین جهانِ بی تسلی،من زخمهایم گفتنی نیست

دایم  سری شوریده دارم ،خم  روی چاهِ گریه کردن

جعفر درویشیان «غروب»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد