پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

«به کار دردلِ من... »


به کار دردلِ من، بوته ی سرودن را!

ترانه خوانِ توخواهم هرآنچه سوسن را

دونهر،رودشده،رودمیشوددریا

اگرکنارگذاریم این تو و من را

هوای باغ زده برسرش قناری من

چه می کند به قفس،لطف  آب و ارزن را ؟

هنوز چشمِ امیدم براه تو بازست

به گل مباد بپوشی چراغ روشن را

فَراق را نتوانندکرد جفتِ فَراغ

بدل به موم اگرچه کنندآهن را

پرنده ای که زچنگِ قفس پرید سرود؛

بیا و تجربه کن لذّتِ پریدن را

دلم«گلابی»فصلِ قشنگِ شیدایست

رسیده است رسیده بگیر دامن را !

جوازتو،ـ عشق من! ـ آغازگفتنم بودست

به تو تمام کنم عاشقانه گفتن را

جعفر درویشیان « غروب »

7 /8 /93