پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

درنگاه...

درنگاهِ منی و پنهانی

تو درونِ منی،توچون جانی!

خسته گشتم من از ندیدنِ تو

دروجودم هماره طغیانی

لحظه هائی من عاشقِ خویشم

رازها را نگفته ، میدانی!

چون توباشی چراغِ قله ی فتح

فتحِ قله ست، کارِ آسانی

گر دو بالم شکسته،باکی نیست

در هجومی سیاه و طوفانی

دستِ خواهش به دورخود زده ام

شاید حاجت روا ،بگردانی

من وتو ساکنیم،دریک تن

هردو دریک ،قفس دوزندانی

چشم من از بلورِ لطفت کرد

«آسمان»را به شب چراغانی

داریوش کاویانی«آسمان»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد