پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

«فصلی ازترانه»


باخرمن  گل،بهار،ازراه رسید

بلبل به غزل که فصلِ دلخواه رسید

برخیزو بیا سری به صحرابزنیم!

با هودجِ خود ،نسیمِ همراه  رسید

***

ازکثرتِ گل،دامنه چین دارشدست

کوه آن طرفِ ابر،کمین دارشدست

انگشتری دخترِ زیبای بهار

ازشبنم سبزه ها،نگین دارشدست

***

چون ابر،دلِ تپنده اش میگیرد

آتش به قبای ژنده اش میگیرد

یک قطره چکیده ،دم زند از دریا

زین روست که رعد،خنده اش میگیرد

***

زیباست چقدر،سبزه بردامنِ دشت

گلدارشده تمامِ پیراهن  دشت

انگارکه عاشق شده کوه ،ازسرِشوق

انداخته دستِ سایه بر  گردن دشت

***

ابرآمده است وهرطرف باریدست

برسبزه وگل، شوروشعف باریدست

هرقطره به قصدرویشی می ریزد

هشدار،نگوکه بی هدف باریدست

***

ابرآمدوبرسبزه وگل ،آبی زد

شب،کنج افق،چشمک مهتابی زد

تاصبحِ ابد،فرصتِ خوابیدن هست

امشب چه خوش است راه بر خوابی زد

***

بیهوده ،چرا بگو مگو باید کرد

پرهیزازین خلقِ دو رو بایدکرد

ازجلبکِ جو مجوچو غوکان  ماوا

دربحرِوطن به سبکِ قو بایدکرد

***

بادآمدوبرموی چمن،چنگی زد

بابوسه بروی غنچه ها رنگی زد

تا سنگ ،سرِشیشه ی عمرت نزد

بایدبه سرِشیشه ی غم، سنگی زد

***

این باغچه ها بشوقِ تو، گل دادند

شب بو و بنفشه و قرنفل دادند

امروزبرای دیدنت تا ساحل

امواج همه به یکدگر هل دادند

***

نه، خسته اسیرِ فاصله می مانی

نه، بسته بزیرِ سلسله می مانی

هرجاکه فرشته ی بهار، آنجایی

غوغایی من ! به چلچله می  مانی

***

امروز خوش است رو به صحرا رفتن

باهرکه دلت خواست بهرجا رفتن

ازهرچه که دیدنی ،بچین گل امروز

فردا نتوانی به تماشا رفتن

***

ازمیوه به برگِ گل،پیامست امروز

این شاخه نه ازبهرِمقامست امروز

باپرچمِ خود،گلی به گلبرگ نوشت

مأموریتِ شما تمامست امروز !

جعفر درویشیان « غروب »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد