ازدفترِصبا زده ام فال ای درخت
غرق شکوفه می شوی امسال ای درخت
ازبرگ ها حریرـ علیرغم زمهریرـ
پیچیده ای به گردنِ خود شال ،ای درخت !
با نیمتاجِ صورتی جامه ای که سبز
جبریل گُل به گردِ تو زد بال ،ای درخت
جشنِ شکفتگی ست ، که آغاز کرده اند
گنجشگ های عاشقِ جنجال ،ای درخت
برگوشِ شاخه های جوان ،گوشوارتست
گیلاس های نیمرس وکال ای درخت
باخالی ازستاره ،سحر،رقص می کنی
درچشمه ات ـ به پا شده خلخال ـ ، ای درخت !
برشاخه ات ،دخیل اگر بسته ام ،مرا
بیرون بیار ازبدی حال ،ای درخت !
روح مراکه درتنه ات می کند حلول
دیگرمخواه سایه ی پامال ،ای درخت
بادست آن «که ساقه ی سبز نوازش است»
غرق شکوفه می شوی امسال ،ای درخت
جعفر درویشیان « غروب »
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی*
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است
با برگ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
تو ذرّه ی بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
فروغ فرخ زاد
*در این غزل آقای درویشیان به مصراع «دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است» فروغ اشاره نموده است.