پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

بهاریه


ازدفترِصبا زده ام فال ای درخت

غرق شکوفه می شوی امسال ای درخت

ازبرگ ها حریرـ علیرغم زمهریرـ

پیچیده ای به گردنِ خود شال ،ای درخت !

با نیمتاجِ صورتی جامه ای  که سبز

جبریل گُل به گردِ تو زد بال ،ای درخت

جشنِ  شکفتگی ست ، که آغاز کرده اند

گنجشگ های عاشقِ جنجال ،ای درخت

برگوشِ شاخه های جوان ،گوشوارتست

گیلاس های نیمرس وکال ای درخت

باخالی ازستاره ،سحر،رقص می کنی

درچشمه ات ـ به پا شده خلخال ـ ، ای درخت !

برشاخه ات  ،دخیل اگر بسته ام ،مرا

بیرون بیار ازبدی حال ،ای درخت !

روح مراکه درتنه ات  می کند حلول

دیگرمخواه سایه ی  پامال ،ای درخت

بادست آن «که ساقه ی سبز نوازش است»

غرق شکوفه می شوی امسال ،ای درخت

جعفر درویشیان « غروب »

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 اسفند 1392 ساعت 10:14

چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی*
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است
با برگ های مرده هم آغوش می کنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
تو ذرّه ی بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟
فروغ فرخ زاد
*در این غزل آقای درویشیان به مصراع «دست مرا که ساقه ی سبز نوازش است» فروغ اشاره نموده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد