پرآو

شعروادبیات

پرآو

شعروادبیات

بگذار بگویند

بگذار بگویند که دیوانه و مستیم
ما کوزه ی تهمت به سر خویش شکستیم
سروی به چمن نیست به آزادگی ما
از دست شدیم آخر و از پا ننشستیم
جایی که حریفان نگشودند لب از بیم
ماندیم و سرودیم و نمودیم که هستیم
با ما چه کند پنجه و بازوی تبردار
یک بیشه سپیدار و سراپا همه دستیم
تا در دل ما شعله کشد آتش زرتشت
نه اهل دروغیم و نه موهوم پرستیم
پرتو مدد از عشق گرفتیم و چو حافظ
رندانه و مستانه ز هر مهلکه رستیم

علی اشرف نوبتی«پرتو»

بهار دور از یار

بهار می‌‌رسد؛ اما سرِ بهارم نیست 
بهار من - که سرش سبز! در کنارم نیست
 
بهار رشک خزان است، بهرِ من، بی دوست
 
بهار چون بودم؟ در کنار، یارم نیست
 
چو خوشه، دور از آن خرمنِ گلم؛ دیری است
 
گل و بهار، از آن، جز خزان و خارم نیست‌
نگار و نقش بهاری اگر چه دلجوی است
 
مرا چه سود؟ که نقشی از آن نگارم نیست‌
من و خزانِ خموشی و کنج تنهایی!‌
به گوشه گوشه گلشن، دگر گذارم نیست
 
هزار غلغله افکند در گلستان، لیک‌
هزاروار، بجز ناله‌های زارم نیست
 
هزار ناله ز دل خیزدم، به موسم گل
 
فغان و ناله مرا بس، سر هزارم نیست
 
به ناله، دوش، شنیدم که زار زروان گفت:
«بهار می‌رسد، اما سر بهارم نیست»

دکتر میر جلال الدین کزازی

ای دلم ...

ای دلم خانه ی غم ها بی تو
هرگز این خانه مبادا بی تو
شادی اینجا ننماید دیدار
تا نیاید به بَر ما بی تو
گُل هم از پنجره دیده ست که غم
سایه گسترده به هر جا بی تو
چهره در برگ نهان کرده که نیست
در دلش میل تماشا بی تو
نو نهالی که به گلدان داری
نیستش آب، گوارا بی تو
در و دیوار و گل و شاخه و برگ
همگان را سر
ˏ دعوا، بی تو
خانه گر باغ بهشت است، در او
نَدَمد سوسن
ˏ گویا، بی تو
دل اگر چند شود سنگ صبور
نرود راه مدارا بی تو
همگان راست به ما، از سر
ˏ مهر
نظر لطف، نه اما بی تو
ای ز تو روشنی
ˏ دیده و دل
می توان زیستن آیا، بی تو؟

استاد بهزاد کرمانشاهی

پرآو

  مفهوم آشکار سرافرازی

غول سترگ سینه ی تاریخ

سربند، بسته، گرد سر از برف

چون بغض سالیان ستم از گلوی خاک

آماس کرده است.

او شاهد حضور رمه، پیش پای خود

در حلقه ی محاصره گرگ.

روز عرق فشانی دهقان

او را در معرض نگاه

و عطر نان ساجی

هنگام خستگی ظهر

با رقص  روستایی "چوپی"

زیر شلوغ طبل.

وقتی تو یک الف بچه بودی

و من، برای خاطر تو، خود را

در سنگلاخی الکل، حرام میکردم

با من بگو، آهای پراو کوه!

باد از کدام فصل سیاه آمد

که خوشه های نارس گندم را

گردن زد ؟!

آبشخور کدام آهو

مثل دهان زخم بهم آمد؟

با من بگو، "کمال"

  وقتی که زیر تازیانه ی ارباب

داد، جان

اشک کدام ابر، شتک زد بر روی خاک؟

از دختران عاشق قریه،کدامیک

-با کوزه ای به دوش-

نزدیک چشمه سایه نیفکند؟

"دمپر"

-همجوش کدام قبله-

زیر بلند سایه ی تو، خاک می خورد؟

ایوب سالیان فراوان صبر

کوه بلند

سراپاگوش

کزکرده است کُنج افق، خاموش

شیون بلند شد از کرنا

بانگ "دوذله" آن دم عاشق نواز

کو؟

مه

در خود گرفته است، زمین را

یک پنجره به سوی سحرگاه ناز

کو؟

کوه ستم کشیده، برادر! به من بگو

پس کو خروش، "بهمن" تو، از دهقان قهر؟

با من بگو، آهای پرآوکوه ، آی

کو پای پای آمدنت تا شهر؟!

جعفر درویشیان « غروب »

 

زیرنویس:

1-  پرآو : کوهی سربلند و برفگیر در غرب ایران

2-  چوپی: نام رقص کردی که با ساز و دهل همراه می شود.

3-  دمپر: نام نوعی تفنگ قدیمی که بوسیله باروت و ساچمه پر میشود و به این دو، پارچه و چاشنی هم می افزوده اند.

4-  دوذله: نام نوعی ساز دهنی کردی که از دو نی بهم بسته تشکیل یافته است.

آغاز

هـــــــر دُرِ نایاب که سُفتند،تو

غُنچه ، سرانگُشتِ اشارت تُـراست

میوه، نشان از گُلِ رحمت تُـراست

نیست برون از چمنت آنچـه هست

غُنچه به انفاس خوشت، زنده هست

نــــور فــرستِ شبِ دیـجور ، تو

زنده کن مـــرده ، ته گــور، تو!

ای به فدای تو، هــمه هست ونیست

مرگ برآن لحظه که دل بی توزیست

مورچـــگان ، دانه کشِ شادِ تـــــو

من چه کــنم گر نکُــنم «یاد» تو؟

گم شدم از خویش در این همهمه

چون بـــره درمــوج غبــارِ رمـــه

نیست بــجز تو ، کسِ دیــگر مــــرا

جانِ خــودت وا نکُن از سر مــــرا

***

چیست پیامم ؟ همه یک حــرف وبس؛

غیر خـــــدا وصف مکُن هیچ کس

جعفر درویشیان«غروب»